پناه گاه! پناهگاه...

ساخت وبلاگ
از اونجایی که اینجا پناهگاه امن من شده. میتنم راحت بنویسم. رفاقت چیز خوبیه و من عاشقانه رفیقامو دوست دارم. اما گاهی واقعا در حقم بی انصافن.... روابط دو طرفه ست. نمیشه که همیشه من برم و سر صحبتو باز کنم و تازه تلگرافی و کلمه کلمه جوابمو بدن... گاهی هم باید اونا بیان سمتمون. اگه قرار باشه اینطوری باشه پس من با تمام عشقم یه روز ول میکنم و میرم. میدونم اخرش منم که اذیت میشم اما دیگه چه کاری ازم بر میاد؟ ناراحت میشم که انگار به زور دارن جواب میدن. ناراحنژت میشم که هر روز منم که میرم و شروع میکنم به صحبت و حال احوال. ینی اگه من نرم،همه چیز تموم میشه؟ ینی نمیان حرف بزنن و همه چیز پایان؟ نهایت حد صمیمیت و دوستی7 ساله ی ما همینه؟ بازها گفتم که چه جچیزایی آزام میدن اما گویا براشون سر سوزنی اهمیت نداره... باید چیکار کنم؟ واقعا ول کنم و برم؟ چطور برم؟ چطر برم که ببینن همه چیز میتونه تموم بشه؟ که منم با تمام صبر و عشقم خسته میشم؟ چطور اینکارو بکنم که ببینن چقدر خستم؟ یکی که تا من نگم اصلا نه سراغی میگیره نه حتی یه بار پیشنهاد دیدن میده... تو یه شهریم اما من همیشه تنهام. دوستی ینی حتی اگه بخوام درد و دل کنم، نتونم برم پیششون؟ اگه مفهوم دوستی اینه پس حتما من مفهوم دوستی رو اشتباه فهمیدم... 7سال رفاقت... چقدر باید خسته باشم که این فکرا رو بکنم؟ علاقه رو فقط نگید! نشون بدید... من از شنیدن علاقه حالم داره بهم میخوره... پنجشنبه ی آروم من...
ما را در سایت پنجشنبه ی آروم من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wonderful-fairy بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 4:30