همه ی خانواده مریضن.
بوی سوپ پیچیده تو خونه و داداش اینا توی ها نشستن و چایی میخورن.
من امتحان دارم و با این مریضی نمیدونم باید چیکار کنم.
مشکلات دیروز خیلی راحت حل شدن و انگار اصلا مشکلی وجود نداشت.
گه گاهی صدای نق نق کردن السا و حرفا و بازی کردنای پارسا...
شبیه خانواده های شیرینه قدیما شدیم....
ادیت میشم گاهی اما دوست دارم.
اگه بچه نداشتیم، قطعا الان پاسور بازی میکردیم و میخندیدیم. ما خب نمیشه.
خانواده ای که ما باشیم هرچند با هم متفاوتیم اما کنار میایم و خوشحالیم.
پنجشنبه ی آروم من...برچسب : نویسنده : wonderful-fairy بازدید : 108